کرونا؛ دو راهی جان یا نان
نمیداند از چکهای برگشتی بگوید یا از اجاره مغازهای که دو ماه پرداخت نشده است از قرضهای برجای مانده از دوست و آشنا بگوید یا کسادی بازار؛ از تسهیلاتی که از بانکها گرفته بگوید یا تماسهای پی در پی بانک به ضامنین و خودش. حالا دستمال را برداشته و از روی بیکاری مدام روی ویترین مغازه میکشد...
کد خبر: ۲۷۰۴۱۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۲۵
جیبهای خالی، ریههای انباشته؛
خلوتی پیادهرو را طوری با حرکت دست نشان میدهد که انگار چیزی مانع آن نیست: «روزهایی که هوا خوب است یا بهانهای برای خوشحالی مردم هست ماشینها اینجا پشت سرهم پارک میکنند و تندوتند سفارش غذا میدهند. با این هوای آلوده مردم دیگر دل و دماغ بیرون غذا خوردن ندارند.»
کد خبر: ۲۵۱۶۹۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۰۳
شاندویچ منو نشف میکنی؟
نشستهاند در یک فلافل فروشی طرفهای پایین شهر. مغازه کوچک با دیوارهای کاشی سفیدش خیلی شلوغ نیست و برای همین، دو مشتری دختر و پسر جا پیدا کردهاند و دو تا از 4، 5 صندلی ساندویچی حالا مال آنهاست. دختر صدایش را نازک و ریز میکند و به پسر چیزی میگوید که سخت میفهمم. چیزی شبیه «شاندویچمو نشف کن!» اما مطمئن نیستم. پسر میگوید چشم چشم و ساندویچ را نصف میکند و دوباره دختر با همان صدا تشکر میکند. پیرمرد فلافلفروش و اخمو از پشت پیشخوان تا کمر خم میشود تا بتواند این سمت مغازه را ببیند. به دختر و پسر نگاه میکند و میگوید: «فکر کردم بچه اومده توی مغازه.» و دوباره قایم میشود پشت پیشخوان و بستههای نان باگت و ظرفهای خیارشور و گوجه فرنگی. دختر و پسر ریسه میروند و گاز میزنند به ساندویچ نصف شده.
کد خبر: ۱۸۲۵۳۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۲۴